راز هستی

نگاهی جدید به عالم هستی

منوي اصلي

آرشيو موضوعي

آرشيو مطالب

لينکستان

ساعت

امکانات

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 7
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 67
بازدید ماه : 774
بازدید کل : 113165
تعداد مطالب : 45
تعداد نظرات : 0
تعداد آنلاین : 1



Alternative content



شعری زیبا ازمهدی اخوان ثالث....فریاد
زمستان فریاد خانه‌ام آتش گرفته ست، آتشی جانسوز هر طرف می‌سوزد این آتش پرده‌ها و فرش‌ها را، تارشان با پود من به هر سو می‌دوم گریان در لهیب آتش پر دود وز میان خنده‌هایم تلخ و خروش گریه‌ام ناشاد از درون خستهٔ سوزان می‌کنم فریاد، ای فریاد! ای فریاد خانه‌ام آتش گرفته ست، آتشی بی رحم همچنان می‌سوزد این آتش نقش‌هایی را که من بستم به خون دل بر سر و چشم در و دیوار در شب رسوای بی ساحل وای بر من، سوزد و سوزد غنچه‌هایی را که پروردم به دشواری در دهان گود گلدان‌ها روزهای سخت بیماری از فراز بامهاشان، شاد دشمنانم موذیانه خنده‌های فتحشان بر لب بر من آتش به جان ناظر در پناه این مشبک شب من به هر سو می‌دوم گریان ازین بیداد می‌کنم فریاد، ای فریاد! ای فریاد وای بر من، همچنان می‌سوزد این آتش آنچه دارم یادگار و دفتر و دیوان و آنچه دارد منظر و ایوان من به دستان پر از تاول این طرف را می‌کنم خاموش وز لهیب آن روم از هوش ز آن دگر سو شعله برخیزد، به گردش دود تا سحرگاهان، که می‌داند که بود من شود نابود خفته‌اند این مهربان همسای‌گانم شاد در بستر صبح از من مانده بر جا مشت خاکستر وای، آیا هیچ سر بر می‌کنند از خواب مهربان همسایگانم از پی امداد؟ سوزدم این آتش بیدادگر بنیاد می‌کنم فریاد، ای فریاد! ای فریاد
نويسنده: علی توکلی تاريخ: شنبه 2 آبان 1394برچسب:فریاد,زمستان,سحرگاهان,آتش,گلدان,گلها, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

فریاد

 فریاد که از عمر جهان هر نفسی رفت

دیدیم کزین جمع پراکنده کسی رفت 
شادی مکن از زادن و شیون مکن از مرگ
زین گونه بسی آمد و زین گونه بسی رفت 
 آن طفل که چون پیر ازین قافله درماند 
وان پیر که چون طفل به بانگ جرسی رفت 
از پیش و پس قافله ی عمر میندیش
 گه پیشروی پی شد و گه بازپسی رفت 
ما همچو خسی بر سر دریای وجودیم
دریاست چه سنجد که بر این موج خسی رفت 
رفتی و فراموش شدی از دل دنیا
چون ناله ی مرغی که ز یاد قفسی رفت 
رفتی و غم آمد به سر جای تو ای داد
بیدادگری آمد و فریادرسی رفت 
این عمر سبک سایه ی ما بسته به آهی ست
دودی ز سر شمع پرید و نفسی رفت
هوشنگ ابتهاج .
نويسنده: علی توکلی تاريخ: سه شنبه 5 اسفند 1393برچسب:فریاد,هوشنگ ابتهاج,عمر,هستی,عشق,غم,زندگی,حقیقت,دیزار,عاشقانه,لذت,چشم, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

درباره وبلاگ

سلامی چو بوی خوش آشنایی!

نويسندگان

لينکهاي روزانه

جستجوي مطالب

طراح قالب

© All Rights Reserved to reality-secret.LoxBlog.Com | Template By: NazTarin.Com